سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روز قیامت سه تن شفاعت می کنند : پیامبران، سپس دانشمندان و پس از آن شهیدان . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]   بازدید امروز: 12  بازدید دیروز: 18   کل بازدیدها: 178794
 
حرفای دل
 
خداحافظ
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(شنبه 85/9/11 ساعت 2:59 عصر)

سلام به تمام دوستان عزیزم امیدوارم حال همتون خوب باشه امروز امدم آخرین آپم بکنم بعد از همه شما به خاطر نظرهای زیبا و دلگرم کننده تون تشکر کنم. البته این نکته را بگم وبلاگ بازم آپ میشه اما توسط دوست عزیزم مهدی(پسر جهنمی) امیدوارم نظرهای زیباتونا از این وبلاگ دریغ نکنید.

دوستون دارم

علیرضا

*****************

 

بخواب ای نازنینم
مهربانم
دلنشینم
منم من عاشقت

آرام باش ای بهترینم
من اینجا مست مستم
مست و بی پروا
شبانگاهان منم گرمای عشقت را
درون بسترم خواهان
همان شبها که من مست حضور تو
نیاز تو
دو چشم دلنواز تو
خیابان را چو مستان نعره زن طی می کنم شاید تو را در حاله ای از نور من دیدم
ولی ای کاش می بودی و من نعره زن از مستی عشق تو اینجا باز در کنج قفس رویا نمی چیدم
من امشب وحشی ام ساقی
ز می ، از عشق، از بازی نامردان این دنیا
ز بدگویان که می گویند در دل من هوسبازم
تازه نمیدانند
من مستم
من اما غرق جرمم
پی از شب بر سر دارم
آری من مستم هوسبازم عطش دارم
عطش عشق تو امشب در دل می در شراب بی حضور تو وجودم را کمین کرده
کاش امشب ساقی لبهای تو یا گرمی دستان تو در دل این مجرم عاشق کمی غوغا به پا می کرد
من اینجا کنج زندان پر عطش پر عشق یا دیوانه ام این را نمی دانم
فقط میدانم ای تنها حضور بی حضور
ای که آغشته به تو دستان افکارم
در این دنیای پر رنگ و ریای بی نفس بی عشق بی پرواز
با دل با نفس با عشق با پزواز
تو را من دوست میدارم

 

**********

من تو را سخاوت مندانه به کسی هدیه می دهم
که از من عاشقتر باشد و از من برای تو ،
مهربانتر .
من تو را به کسی هدیه می دهم
که صدای تو را از هزار فرسخ راه دور
در خشم - در مهربانی - در دلتنگی
در هزار همهمه دنیا ، یکه و تنها
بشناسد


من تو را سخاوت مندانه به کسی هدیه می دهم
که راز آفتابگردان و تمام سخاوتهای عاشقانه این گل معصوم را بداند
و ترنم دلپذیر هر آهنگ ، هر نجوای کوچک
برایش یک خاطره مشترک باشد .
او باید از رنگین کمان چشمان تو
تشخیص بدهد که امروز هوای دلت آفتابی است
یا آن دلی که من برایش می میرم
سرد و بارانی است .
ای بهانه زنده بودنم


تو را سخاوت مندانه به کسی هدیه میدهم


که قلبش بعد از هزار بار دیدن تو ،
باز هم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه من بتپد
همانطور عاشق ، همانطور مبهوت
وقار و جمال بی مثال .
آیا کسی پیدا خواهد شد
از من عاشقتر و از من مهربانتر برای تو .
تو را به او سخاوت مندانه با دنیایی حسرت ، خواهم بخشید

 

                                                                                        

                                                                                                       خدا حافظ

 



نظرات دیگران ( )

عشق
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(دوشنبه 85/8/15 ساعت 4:25 عصر)

یادت نره دوستم داشتی !!!
یه نصیحت : مواظب خودت باش !!!
یه خواهش :اصلاً عوض نشو!!!
یه آرزو : فراموشم نکن............ .

هرگز !!!!!!!!
نه !هرگز دلش را نخواهم شکست؟
هرگز نگاهش را پس نخواهم زد ...هرگز...

من از رفتن تن ترسی ندارم .
از دادن نفس هم ترسی ندارم.
از نماندن دلتنگ نیستم
ترس من از یاد رفتن و از یاد بردن است!

یکی را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نمی داند
نگاهش می کنم

مرا اندکی دوست داشته باش
اما طولانی

آنچه هستی باش...

با دیدن هر گلی خار نشو!!!!



نظرات دیگران ( )

دوستت دارم
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(دوشنبه 85/8/8 ساعت 3:26 عصر)

 میخوام    کنارت   بشینم            کنارت       آروم        بگیرم 

میخوام   نگاهت     بکنم            از   تو   چشات  جون بگیرم

میخوام که  پیشم بمونی            تا سر   و  سامون     بگیرم 

میخوام   برات حرف  بزنم            انقدر بگم عاشقتم تا بمیرم 

میخوام اگه   خدا   بخواد            دستت   رو تو  دستام بگیرم 

میخوام   بدونی  دوستت دارم   تا...بمیر....م.    نه ! حتی بمیرم هم دوستت خواهم داشت ..!!

 

 



نظرات دیگران ( )

ابرهای عاشق
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(چهارشنبه 85/8/3 ساعت 10:53 صبح)

سلام دوستان عیدتون مبارک

 

 

امروز ابر های عاشق

چنان تنگ خورشید را در آغوش گرفته بودند که

پرتو های خورشید دیگر نمی درخشیدند

ابرها همچنان می باریدند

تا آخرین قطره شان آسمان را ترک کردند

ابر هایی که تا ساعتی قبل بر اوج آسمان در

آن وسعت نیلگونی در آن فضای روحانی جای داشتند

اکنون بر بستر خاک لمیده بودند

امروز به این باور رسیدم که بارش فطرت ابر است

امروز درک کردم که قلبم برای

تراوش عشق ، ترا طلب کرد ، ترا خواند ، تو دیروز

آسمانم شدی تا من ببارم

من امروز هنوز در آسمان چشمت جای دارم

امروز قلبم از تو می خواهد  مرا یاری کنی

تا آخرین قطره ام ، آسمان چشمانت مرا پذیرا باشد

بگذار برایت ببارم ، شاید حقیقت را بیابم

 



نظرات دیگران ( )

عهد
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(چهارشنبه 85/7/26 ساعت 2:41 عصر)

نمی توانم عهد کنم تغییر نخواهم کرد

نمی توانم عهد کنم که گاهی احساسات تو را جریحه دار نخواهم کرد

نمی توانم عهد کنم که خلقیات متفاوت نخواهم داشت

نمی توانم عهد کنم که همواره قوی نخواهم بود

نمی توانم عهد کنم که آشفته نخواهم بود

می توانم عهد کنم که همواره پشتیبان تو خواهم بود

نمی توانم عهد کنم که قصوری نخواهم کرد

می توانم عهد کنم که با تو

افکار و احساساتم را با تو

سهیم خواهم شد

اما...

می توانم عهد کنم که تو را آزاد خواهم گذاشت تا خودت باشی

می توانم عهد کنم که با تو کاملا صادق خواهم بود

می توانم عهد کنم که هر کاری بکنی درکت خواهم کرد

می توانم عهد کنم که با تو خواهم گریست و خواهم خندید

می توانم عهد کنم که کمکت خواهم کرد به هدف هایت برسی

اما...

پیش از همه می توانم عهد کنم که

دوستت خواهم داشت



نظرات دیگران ( )

دلم برات خیلی تنگ شده
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(چهارشنبه 85/7/19 ساعت 2:20 عصر)

آیا می دانی که دل از جنس چیست

 

سنگ خاراست یا که گلبرگی نحیف 

اشکهایم تو می دانی که چیست؟

می رود ارزان ز دستم اینچنین 

دیدگانم سوی این دنیای پیر

آیا می دانی که در دنبال چیست ؟

دستهایم در لرزه و آشوب و شور

باز هم نمی دانی که در دستان کیست

گامهایم را نمی دانم چرا؟

می فشارم روی این خاک سیاه

 

داد من در پرده ابهام من

آیا می دانی طنینش در کجاست
اما می دانم که در آفاق دور

 

روزگارم غرق در جادو و سحر

شعله ای دارد فروزان در سپهر

شعله ای هم رنگ خون

حاصل افسون آن آفاق دور

سرنوشتی از دو رنگ است

هم سفید است هم سیاه

رنگ برف و رنگ خاک

اسم آن خاکستریست

رنگ بعد از آتش است

رنگ ابهام و سئوال

هم سفید است هم سیاه

 

 



نظرات دیگران ( )

عشق
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(پنج شنبه 85/7/13 ساعت 12:37 عصر)

عشق یعنی یک تمنا ، یک نیاز 

زمزمه از عاشقی با سوز و ساز
عشق یعنی چشم خیس مست او

زیر باران دست تو در دست او

عشق یعنی ملتهب از یک نگاه

غرق در گلبوسه تا وقت پگاه

عشق یعنی عطر خجلت ....شور عشق

گرمی دست تو در آغوش عشق

عشق یعنی "بی تو هرگز ..."پس بمان

تا سحر از عاشقی با او بخوان

عشق یعنی هر چه داری نیم کن

از برایش قلب خود تقدیم کن

 

***

مهری عرب

هر بوسه ای که از دو لبم یار میدهد

عمر دو باره ایست که یکبار میدهد

***

رهی

ببوس از سر آن سرو سیمین تن تل به پای

به پای او چو رسی کار بوسه از سر گیر

***

سعدی

پایت بگذار تا ببوسم

چون دست نمیرسد در آغوش

***

میر فندرسکی

یک بوسه از رخت ده و یک بوسه از لبت

تا هر دو را چشیده ، بگویم کدام به

***

بسطامی

شاهد شیرین لبم بوسه نهان می دهد

آری رسم پری بوسه نهان دادن است

آری رسم پری بوسه نهان دادن است

 

 



نظرات دیگران ( )

ناکسان
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(دوشنبه 85/7/10 ساعت 2:17 عصر)

من دیگر بروی ناکسان هرگز نمی خندم .
دگر پیمان عشق جاودانی
با شما معروفه های پست هر جایی نمی بندم . 
شما کاینسان در این پهنای محنت گستر ظلمت ، 
ز قلب آسمان جهل و نادانی ،
 به دریا و به صحرای امید و عشق بی پایان این ملت
 تگرگ ذلت و فقر و پریشانی و موهومات می بارید .
 شما ،‌ کاندر چمن زار بدون آب این دوران توفانی ،
 بفرمان خدایان طلا ،‌ تخم فساد و یأس می کارید ؟
 شما ، رقاصه های بی سر و بی پا
 که با ساز هوس پرداز و افسونساز بیگانه ،
 چنین سرمست و بی قید و سراپا زیور و نعمت ،
 به بام کلبه ی فقر و بروی لاشه ی صد پاره ی زحمت
سحر تا شام می رقصید .
 قسم : بر آتش عصیان ایمانی ،
 که سوزانده است تخم یأس را در عمق قلب آرزومندم
 که من هرگز ، بروی چون شما معروفه های پست هر جایی نمی خندم .
 پای می کوبید و می رقصید ،
 لیکن من ... به چشم خویش می بینم که می لرزید .
 می بینم که می لرزید و می ترسید ،
 از فریاد ظلمت کوب و بیداد افکن مردم
 که در عمق سکوت این شب پر اضطراب و ساکت و فانی
 خبر ها دارد از فردای شورانگیز انسانی ،
 و من ... هر چند مثل سایر رزمندگان راه آزادی
 کنون خاموش ، ‌در بندم .
 ولی هرگز بروی چون شما غارتگران فکر انسانی نمی خندم .

 

 

امید عافیتم بود روزگار نخواست .. قرار عیش و امان داشتم ، زمانه گرفت

زهی بخیل ستمگر که هر چه داد به من .. به تیغ باز ستاند و ، تازیانه گرفت

چو دود بی سر و سامان شدم که برق بلا .. به خرمنم زد آتش و در آشیانه گرفت

چه جای گل که درخت کهن زریشه بسوخت .. ازین سموم نفس کش ، که درجوانه گرفت

                           دل گرفته ی من همچو ابر بارانی                          

                                 گشایشی مگر از ، گریه ی شبانه گرفت                              

 

منتظر نظراتتون  هستم

 



نظرات دیگران ( )

روزگار
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(یکشنبه 85/7/2 ساعت 3:52 عصر)

 

با سلا م به همه دوستان امیدوارم همتون خوب باشید

ببخشید من چند روز اپ نکردم

نظر یادتون نره

علیرضا

 

 

روی تخته سیاه معلممون 2 تا خط موازی کشید خط بالایی عاشق خط پایینی شد

و خط پایینی هم همینطور. تویه رویاهاشون بودن که معلم داد زد هیچوقت دو خط

موازی به هم نمی رسند.

 

آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟. بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند

 

روی تخته سنگی نوشته شده بود: اگر جوانی عاشق شد چه کند؟ من هم زیر آن نوشتم: باید صبر کند. برای بار دوم که از آنجا گذر کردم زیر نوشته ی من کسی نوشته بود: اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ من هم با بی حوصلگی نوشتم: بمیرد بهتر است. برای بار سوم که از آنجا عبور می کردم. انتظار داشتم زیر نوشته من نوشته ای باشد. اما زیر تخته سنگ جوانی را مرده یافتم...

 

برای عشق تمنا کن ولی خار نشو. برای عشق قبول کن ولی غرورتت را از دست نده . برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه. برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن . برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر .

 

 

عشق با یک لبخند شروع میشه با یک بوسه رشد میکنه و با اشک تموم میشه.روشنترین آینده همیشه روی گذشته فراموش شده شکل میگیره.نمیشه تا وقتی که دردها و رنجها رو دور نریختی توی زندگی به درستی پیش بری

 

ولی من بهت یه نصیحت می کنم هر وقت عاشق شدی یا الان اگه عاشق کسی هستی هیجوقت بهش دروغ نگو

اونو با تمام وجودت دوستش داشته باش با احساسش بازی نکن اونو و عشقشو با هیچ چیز مقایسه نکن

 

ای روح و روانم! تا چه زمان به زاری ادامه می دهی

در حالی که بر ناتوانی من اگاهی؟

تا چه وقت فریاد میزنی

در حالی که من چیزی جززبان بشری ندارم

تا ارزوهایت را بر اورم؟

 

 



نظرات دیگران ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
عاشقانه ای برای تو
اعتراف عاشقی
دوستت میدارم
پیش کش
پیمان
حلقه دار
شکسته
عاشق
این روزها
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| مطالب بایگانی شده ||
عشق
رازشقایق
خرداد
شهریور
قدیم
تابستان 86
جدید
بهمن

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
حرفای دل
مدیر وبلاگ : مهدی(Bad...Boy)[77]
نویسندگان وبلاگ :
رز کوچولو[1]

تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست ... تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست ... تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کردم ... تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست ... تنهایی را دوست دارم زیرا در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد

|| لوگوی وبلاگ من ||
حرفای دل

|| لینک دوستان من ||
عکس روز
بازی بزرگ
پائیزخزان
کتابچه کارتون آیناز( آثار هنری مهناز یزدانی انیماتور و کارتونیست
خاطرات دلتنگی
روزهای بی خاطره
مهربون کوچولو و عشقش...
رز وحشی
سکوت ستاره
عاشقانه
مرگ یک عاشق(شیدا.ساسان)

|| لوگوی دوستان من ||



زیبایی سایه خداوند بر کهکشانهاست - به روز رسانی :  1:50 ع 86/11/26

|| اوقات شرعی ||


|| آهنگ وبلاگ من ||


|| وضعیت من در یاهو ||
یــــاهـو